معرفي كتاب مرشد و مارگاريتا

همه چيز درباره كتاب و كتابخواني

معرفي كتاب مرشد و مارگاريتا

كتاب مرشد و مارگاريتا نوشته ميخائيل آفاناسيويچ بولگاكُف  نويسنده، پزشك و فيلم نامه نويس روسي در سال 1967 است. اين رمان كه مشهورترين اثر بولگاكف به شمار ميرود يكي از شاهكارهاي ادبيات قرن بيستم و به طور خاص روسيه  است و بيش از صد كتاب و مقاله درباره آن نوشته شده است.

يادداشت هاي روزانه يك پزشك جوان، دل سگ ، گارد سفيدريال برف سياه، تخم مرغ هاي شوم و دست نوشته ها نميسوزند از ساير رمان هاي نوشته شود توسط بولگاكف است. در اين مقاله به بررسي مشهورترين اثر وي مرشد و مارگاريتا ميپردازيم.

درباره كتاب مرشد و مارگاريتا

مرشد و مارگريتا كتابي سخت خوان و داراي مفاهيم فلسفي عميق است از آن دست كتاب هايي كه پس از اتمام مطالعه آن تا مدت ها ذهن خئاننده را درگير مفاهيم خود ميكنداين كتاب را بايد بسيار با حوصله خواند.

داستان در مسكو و در زمان استالين جريان دارد كه با ظهور ابليس در آن شهر بسياري از جريانات عجيب شروع مي شود.اين كتاب مانند شمشيري دو لبه به نقد مي پردازد، در يك بستر سياسي از شرايط حاكم بر شوروي مي گويد از سيستم فكري خشك توده ي مردم مي گويد، سير فكري معمول مذهبيون را به چالش مي كشد.

در جاي جاي كتاب فضاي سورئال حس مي شود، در نگاه نخست، اينگونه برداشت مي شود كه بولگاكف سعي دارد ما را درگير متافيزيك كند و ما را به سوي آن سوق دهد ولي با پيش رفتن در داستان اين مسئله به شيوه اي ديگر خود را نشان مي دهد.اين كتاب از مافياي ادبي مي گويد كه دگرانديشان را به حاشيه كشانده اند و اجازه رشد به آن ها نمي دهند.

نمونه آن رفتار با مرشد و كتابش بود.اين كتاب بارها از فضاي بسته و سركوبگر زمان مي گويد كه به چه شكل آنچه را كه با سيستم نسازد خفه مي كند و بولگاكف اين را حتي به متافيزيك كشاند كه چطور آن اتفاق هاي عجيب را با توضيحاتي سطحي فيصله دادند.جنبه ي ديگري از كتاب كه شديدا جذبم كرد تفاوت انديشه ي حاكم بود. ابليس در اين كتاب شخصي بسيار بدي نبود، هر چند مشكلاتي به وجود آورد ولي گويي در

قسمت هايي حتي قهرمان مي شود. كتاب بيشتر با ديدي نقادانه به شرايط زمان استالين ميپردازه چطور در اينجا به انديشه هاي خارج از مذهب ميدان نمي دهند در آن زمان در شوروي گرايش جامعه به سوي بس اعتقادي بود به همين خاطر به ساير انديشه ها ميدان نميداد از سانسور و بي لياقتي مشتي قدرت به دست و پول دوست مي گويد از مشكلات زندگي معاصر مي گويد در واقع بيشتر نقادانه از اوضاع جامعه مي گويد و اين حرف ها رو در لفافه ميزند.

داستان كتاب مرشد و مارگاريتا

داستان كتاب در كنار يك بركه در مسكو آغاز مي‌شود. جايي كه سردبير يكي از نشريات ادبي و شاعري جوان مشغول گفتگو هستند. آن‌ها درباره مسيح صحبت مي‌كنند اما نه درباره فداكاري‌ها و عشق مسيح كه بدون چشمداشت شامل همه افراد مي‌شد، بلكه درباره شعري ضدمذهبي صحبت مي‌كنند كه سردبير به شاعر جوان سفارش آن را داده است.

سردبير اعتقاد دارد كه شعر مناسب نيست و مي‌گويد مسيح، به هيچ وجه حتي وجود خارجي نداشته و همه آنچه درباره اين شخصيت وجود دارد افسانه‌هاي آبكي است.در اين ميان كه سردبير و شاعر مشغول بحث هستند فردي عجيب با ظاهري متفاوت به آن‌ها نزديك مي‌شود كه توجه هردو را به خود جلب مي‌كند. اين شخص به ظاهرش به افراد خارجي مي‌خورد در قسمتي از كتاب ويژگي‌هاي ظاهري‌اش چني

ن بيان شده است:اين خارجي كه «ولند» نام دارد وارد گفتگو آن‌ها مي‌شود و با قاطعيت اعلام مي‌كند كه مسيح افسانه نيست.

چرا كه اگر مسيح افسانه باشد شيطان هم افسانه خواهد بود، وجود اين دو به همديگر وابسته است و «خير» بدون وجود داشتن «شر» معنايي ندارد. بنابراين خدايي هم وجود دارد.فرد خارجي كه خود را متخصص جادوي سياه معرفي مي‌كند براي اثبات اينكه مسيح وجود داشته،

سردبير و شاعر جوان را پس از بحث زياد به چالش مي‌كشد و داستاني را براي آن‌ها بازگو مي‌كند كه ادعا دارد خودش شاهد آن بوده است.داستاني كه ولند تعريف مي‌كند، سوي ديگر كتاب مرشد و مارگاريتا است و به زمان مسيح بازمي‌گردد. در اين قسمت رمان كه به شكل موازي با داستان فرد خارجي پيش مي‌رود، ما همراه «پونتيوس پي

لاتوس»، حاكم يهوديه خواهيم بود كه دستور به صليب كشيدن مسيح را برخلاف ميلش صادر مي‌كند. داستان عشق مسيح كه هيچ‌كس را مسئول مرگ خود نمي‌داند و با كمال ميل به سوي مرگ حركت مي‌كند.

در اين بخش‌ها ما در كنار حاكم هستيم و از حال و روز او بيشتر آگاه مي‌شويم.اما كمي بعد متوجه مي‌شويم كه ولند كسي نيست جز خود «شيطان» كه به همراه دستيارانش به مسكو آمده است. شيطان نيت خودش از آمدن به مسكو را اجراي برنامه در تئاتر بيان مي‌كند اما بايد رمان را خواند به معناي واقعي كارهاي او پي برد.داستاني هم شيطان كه از دوران مسيح بازگو مي‌كند، بخشي از رماني است كه نويسنده آن «مرشد» نام دارد.

رمان مرشد به دليل فضاي حاكم بر جامعه امكان انتشار ندارد و خود او نيز به شدت سركوب شده. سردبير و شاعر جوان لحظه به لحظه به ولند مشكوك‌تر مي‌شود و ماجرا وقتي اوج مي‌گيرد كه آقاي متخصص جادوي سياه، مرگ سردبير را به شكلي دقيق پيشگويي مي‌كند. مرگي كه خيلي زود به واقعيت تبدل مي‌شود و همين حادثه آغاز سلسله افتاقات عجيبي است كه در مسكو رخ مي‌دهد.در اين ميان معشوقه‌ي مرشد يعني «مارگاريتا» نيز وارد داستان مي‌شود و ما عملاً مي‌بينيم كه يك عشق حقيقي و پاك نيز وجود دارد كه همه اتفاقات كتاب را به شكل منسجم به هم پيوند مي‌دهد و… .


سخن پاياني

اگر به خواندن آثار بزرگان تدبيات علاقه مند هستيد و يا از طرفداران سبك رئاليسم جادويي ميباشيد خواندن اين اثر فاخر را به شما پيشنهاد ميكنيم.همچنين براي آشنايي بيشتر با آثار نويسندگان سراسر جهان ميتوانيد به سايت به خوان مراجعه نماييد. در به خوان نه تنها با آثار ادبيات ساير ملل آشنا ميشويد بلكه ميتوانيد با خواندن نظرات ساير افراد كتابخوان انتخاب مناسب تري براي كتابخانه خود داشته باشيد.

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در مونوبلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.